حرکت ...

همه چیز از درون آغاز می‌شود.

حرکت ...

همه چیز از درون آغاز می‌شود.

پیوندهای روزانه
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

فک می‌کنم کلا من با شعر نو (البته قدیمی‌تر‌هاش) کلا یه حس هم‌ذات پنداری عجیبی دارم. نمونه‌اش این نیما، این ماث لعنتی* کلا سهراب، نمی‌دونم چرا فک می‌کنم دارن قشنگ از دل من حرف می‌زنن، اونجایی که نیما می‌گه "آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!" یا اونجایی که می‌گه "نازک آرای تن ساق گلی که به جانش کشتم و به جان دادمش آب...[دیگه نمی‌تونم ادامه بدم]......"

قشنگ احساس می‌کنم که یه همچین حسی که الان من دارم رو داشته و اینطوری شده که این شعر رو گفته. اصلا وقتی می‌خونم حس می‌کنم من دارم می‌گم و برای همین خالی می‌شم، خالی که البته.... اما خب دیگه.

نمی‌دونم نمی‌شه یه شاعری یه کسی خوشی‌هاشو با ما تقسیم کنه/می‌کرد؟ نمی‌شه که همش ناراحتیای دیگران رو بخوری؛ جدی می‌گم.

 

* لعنتی اینجا به معنی خفن؛ خوب یا یه سری چیزای دیگه که معنی بدی نمی‌ده اما می‌گه "کارت خوب بود اما ای‌کاش نمی‌گفتی." آخه اون شعرش که در مورد رستم و شقاده رو هر بار خوندم گریه کردم. می‌گه:

"ور بپرسی راست ، گویم راست

قصه بی شک راست می گوید

می توانست او، اگر می خواست

لیک.."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۱ ، ۱۲:۲۰

خب بذار برات بگم. از اول‌ترش.

من از این که از کسی هدیه بگیرم ناراحت می‌شم! خب دیگه هر کسی مشکلات خاص خودشو داره! حالا اگر از کسی هدیه بگیرم که ازش بدم میاد، یا ناراحتم ازش یا.... خیلی بهم فشار میاد! اصن یه وضی.

داستان امسال هم خیلی باحال بود! جابجایی تقویم میلادی که هر 12 سال اتفاق می‌افته و اثرش توی اکتبر باعث شد من غافگیر بشم. درست همون موقع که حدس می‌زنی برای همه چیز آماده‌ای و فکر همه چیز رو کردی؛ خراب می‌شه!! من همه کار کردم که کسی نتونه قبل تولدم برام تولد بگیره اما فکر بعدش رو نکرده بودم.

نمی‌دونم امسال، این تولد، این بزنگاه چقدر بدتر یا بهتر از پارساله اما می‌دونم خوب نبود و نیست. الان کاملا ناراحتم، امید(!) دارم که شاید سال دیگه همه چیز بهتر باشه.

دوست دارم یه روز بخونم "شب رفت صبوح آمد، غم رفت فتوح آمد ....."



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۱ ، ۲۰:۲۶

کافیه یه نگاه به گذشته و حال بکنی!

می‌دونم ناراحت کننده‌است اما برای درس گرفتنه دیگه.

اول این که آدم نباید هیچ وقت یه حرفی رو محکم بزنه و بگه من اینطوری و تو اونطوری. به طور کاملا اساسی توی همون وضعیت گیر می‌کنه و کاری رو می‌کنی که خودت داشتی تقبیحش می‌کردی [خدا همه رو از شر خودشون در امان بداره.] خلاصه یکی همین بلا سرش اومد اما مسئله بد اینه که من هم موقعی که داشتم تقبیح می‌شدم اذیت شدم خیلی خیلی و هم الان که اون یه کاری کرده صد برابر بدتر. من داشتم برای زندگی خودم تصمیم می‌گرفتم بدون این که توی زندگی دوستام اثری بذارم. اما اون یه تصمیم داره می‌گیره (گرفته الان) که کلا گند زده به زندگی من و 4 تا آدم دیگه. خب تجربه‌اش چیه؟

  • دوستی با آدم احمق همیشه در نهایت هزینه‌ای گزاف داره در حالی که موقع پرداختن اون هزینه‌ها فکر می‌کنی داری سرمایه گذاری می‌کنی.
  • به هیچ کس و هیچ چیز نباید اعتماد کنی جز خدا.
  • به هیچ کس و هیچ چیز نباید امید داشته باشی جز خدا.
  • هیچ وقت یادت نره که خدا هم هست با هر حال و روزی، بدون نگاه به گذشته کافیه یه قدم به سمتش برداری؛ پس، امید داشته باش. امیدی بزرگتر از این می‌خوای؟


+ غزلی از سعدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۱ ، ۲۲:۰۳

نه تنها شروع بل‌که هیچ لحظه‌ای بی‌ یاد او سزا نیست.

 او همان است که در لسان صدرالمتالهین به قدر فهم ما کوچک می‌شود و به قدر آرزوی ما گسترده و به قدر نیاز ما فرود می‌آید؛ اویی که بی‌نهایت است و بی‌مکان و بی‌زمان.

 اویی که در وصف نگنجد و در کلام نیاید.

هم‌اویی که گویند چه دارد هرآنکه او را ندارد و چه ندارد هر که او را دارد.

امید به رحمتش، هدف بندگیش.

این "او" خداست. خدای من و خدای تو. عشق واقعی و مجازی و همه و همه و همه و همه.

که یکی هست و هیچ نیست جز او | وحده لا اله الا هو



+ توی این چند وقت تجربه‌ی بلاگ داری و بلاگ‌نویسی همیشه برام سخت‌ترین کار نوشتن همین اولین پست بوده. ناراحتم از این که بلد نیستم با خدام درست حرف بزنم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۱ ، ۲۲:۰۱