حرکت ...

همه چیز از درون آغاز می‌شود.

حرکت ...

همه چیز از درون آغاز می‌شود.

پیوندهای روزانه
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گرونی» ثبت شده است

خب این که حرف بزنی یا نزنی مهم نیست این که کسی نفهمه چی می‌گی یعنی لالی دیگه. به قول خارجیا So technically you'r dumb! یعنی خیلی مهم نیست که چقدر تلاش کردی و چی‌کار کردی مهم اینه که خروجی‌ای نداشته. درسته که به تو ربطی نداره و تو وظیفه‌ات این بوده که کار خودت رو بکنی و این که کسی نفهمیده یا نشنیده جزو نگرانی‌های تو نباید باشه اما خب نگران کننده‌است.
لال بودن سخته قبلا هم خیلی خیلی بهتر از این، این حرفو زدم و نوشتم. اما دلیل این که امروز دوباره یادش افتادم این بود که یه بحثی شد که من خیلی از بیخ وجودم ترسیدم؛ خیلی. بعد که این رو مطرح کردم دیدم بعله، باید بیشتر از اینا ترسید خیلی بیشتر وقتی کلا نزدیک‌ترین آدما بهت دغدغه‌ی اول زندگی تو رو در حد یه جک هم جدی نگیرن وقتی جزع و فزع(اگه درست نوشته باشم) کنی و حتی بهت نخندن و کلا متوجه نشن تو برای این موضوع خواب و خوراک نداری بایدم بترسی. ما که کار خودمون رو کردیم. ناراحتیم از اینه که زحمت فکر کردن به این موضوع رو هم به خودشون نمی‌دن.


+ حلال مشکلات یکی دیگه‌اس؛ امیدوارم در جریان باشه و دستی بالا بزنه.
+ نکته اینه که آدم فقط توی انتخابشه که موثره و برای همون انتخابه که بازخواست می‌شه پس اگه درست انتخاب کردی و خروجی‌ای نگرفتی مهم نیست.
+ شما از انتخاب همون "وظیفه‌ی خود رو مستقل از دیگران و نتیجه انجام دادن" برداشت کن.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۴۷

آخه آدم چرا باید امیدداشته باشه؟ یعنی اصلا به چی باید امید داشته باشه؟

خیلی بده‌ها. این همه هجمه‌ی ذهنی خوب نیست واسه آدم. همش ذهنم درگیر این دغدغه‌هاست. چیزایی که واقعا از ته دل می‌خوام و چیزایی که حتی فکر کردن بهشون روزم رو خراب می‌کنه. خط قرمز و سنگ‌های محک! یه کار خوب می‌کردم وقتی به هم می‌ریختم قدیم‌ترا؛ این بود که می‌شستم نگرانی‌ها و ناراحتی‌هام رو می‌نوشتم و راه حل‌هاش رو و .... خلاصه یه مدت که نگاشون می‌کردم به ذهنم می‌اومد که فلانی و فلان کار که بیخیال کلا و فقط روی فلان چیز متمرکز می‌شم و ... خلاصه یه طورایی جواب می‌داد، خیلی هم خوب. اما الان اصلا این طوری نیست. حتی گاهی از بی‌دغدغه‌گی یه طوریم می‌شه نه که نگرانی‌ای نداشته باشم نه، اما وقتی نگاه می‌کنم و معرفت‌النفسی بهش نگاه می‌کنم می‌بینم که اینا واقعا منو به بهشت من می‌بره؟ اصلا اینا نیازه منه یا نیاز من نیست و یه نیاز دیگه‌ام اینطوری نمود پیدا کرده خلاصه گیج شدم..

موضوع اینه که پراید شده 13 میلیون و پارس سال شده 30 تا 32 میلیون!!! خونه؟؟؟ من باید 30 سال کار کنم و هیچی ازش برندارم تا بتونم یه خونه کوچول موچول بخرم توی یه جای خیلی معمولی توی تهران تازه نه یه خونه بزرگ، یه خونه 70 متری!!! این واقعا، رسما، اسما، به هیچ طریقی تو کتم نمی‌ره که توی کشور اسلامی اینطوری باشه. همین یه دلیل بس برای این که آدم ایمان بیاره که این مملکت اسلامی نیست. چرا که از هر دری فقر بیاد تو، از در دیگه ایمان می‌ره. حالا حرف سیاسی بسه، اما بالاخره این مزخرفات حال آدم رو می‌گیره و ناراحت می‌کنه. اما خب یه چیزی هست که می‌گه از خدا اینو بخواین "ارزُقنی من حیث لا اَحتَسِبُ" بالاخره آدم باید تکلیفشو مشخص کنه دیگه، اگر به خدا ایمان داره؛ اون بلده چی کار کنه و از خواب هر چیز دیگه‌ای هم منزهه. اما یه کمی این تکلیف مشخص کردنه سخته.

ای خدا.

هَبْ لِی کَمَالَ الاِنْقِطَاعِ إِلَیْکَ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۱ ، ۲۲:۵۹