شب تاسوعاست و من نشستم پشت سیستمم. بیدلیل.
نه مجلسی نه مراسمی. نه که نباشه، هست خوبش هم هست خدا رو شکر، الحمدلله. دلش نیست، توفیقش نیست.
سخته این دوری. دوری از چیزی که با تمام وجود میخوای باشی و نیستی. شاید تلاشی نمیکنم شاید اهل نیستم اما میخوام، میدونم فرق هست بین انتخاب و خواستن و عمل و رسیدن اما نمیدونم من کدوم مرحلهام و اشکال کجاست و چرا نمیتونم و . . .
هعی ...
ای آفتاب خوبان، میجوشد اندورنم.