گاهی هست که ادمیزاد یه چیزایی رو میبره که اصلا براش مهم نیست ولی دیگران کلی کلی آرزوشو دارن، گاهی حتی اون چیزایی که الان میبری و اصلا برات کوچکترین اهمیتی هم ندارن همون چیزایی هستن که یه موقعی کل زندگیت رو براشون سرمایهگذاری کردی. نمونهاش کنکور. من امسال که قبول شدم ارشد حتی برای دیدن نتیجه یا پرس و جو برای ثبت نامش یه ساعت هم وقت نذاشتم. یعنی خیلی ریلکس نتیجه رو دیدم و گرفتم خوابیدم. یه قرون برام مهم نبود. خوشحال شدم اما از جنس خوشحالیهای یکی دو دقیقهای. اون موقع همش این عبارت انگلیسی توی ذهنم میچرخید که
Conquering the world that is not yours!
خب خدا رو شکر کارم هم اون موقع روی غلطک بود و به قول بروبچ میتازوندم. اما نمیدونم چرا این چیزا که یه روزی آروزی من بود حتی رسیدن یا نرسیدن بهشون هم حالم رو برای یکی دو روز هم خوب نکرد! درسته که خیلی میگذره از اون روزا اما جالب اینه که خیلی الان هم نه ناراحت میشم نه خوشحال. البته ناراحت یعنی که از این ناراحتتر نمیشم.
ایراد کار؟ خب ماهی از آب دور باشه. آدم از هوا. درخت از خاک، زمین از خورشید.
شکر خدا. الحمدلله از این همه نعمتی که میبینم و نمیبینم. اما بد دلم گرفته. بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد.
به حالت خفگی افتادم. هیچی نه رنگ داره نه بود. دارم از درون میپکم. گاهی به دلم میاد که خدا باعث و بانیش رو لعنت کنه اما خب همون ته دلم میگه که بیخودی مسائلو قاطی نکن، فیلمهم نیا. هیچکسی و هیچ اتفاقی که ربطی به دیگری داشته باشه مسئله نیست. همه چیز همینجاس بین خودت و خدات. چرا خراب شده؟ یه نگاه به خودت بنداز بالاخره میگن «کفارهی شرابخوریهای بیحساب | هشیار میانهی مستان نشستن است.»
کمک میخوام. نه از اون کمکا که از مشکل در میای و نمیدونی چطوری ادمه بدی. کمک اساسی. نمیخوام دیگه اینطوری بشم؛ کمکی که دیگه هیچ وقت هرگز غمی به دلم راه ندم. میدونم که میتونی، پس لطفا.
+ تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
+
+ خدایا دلم بسان قبلهنماست، وقتی عقربهاش به سمت تو میایستد، آرام میشود. / از بلاگای ملت.
+ اِلهى اِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَاْهِل ٍلِرَحْمَتِکَ «خدایا اگر من شایستگى رحمت تو را ندارم» فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجُودَ عَلىَّ بِفَضْلِ سِعَتِکَ ولى «تو شایسته آنى که از زیاده بخششت به من احسان کنى»