گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد
عقل مطاعی است که هر کسی ندارد.
بگذریم که عقل تعریفها دارد و عقل معاش و معاد و ... داریم و کارکرد و کاربرد عقل قبلا توسط عقلا تعریف شده اما به قول بزرگی، خدایا به آنکه عقل ندادی چه دادی و به آنکه عقل دادی چه ندادی[۱].
بحث عقل طولانی و سنگین و مهم و البته کاربردیست اما چند روزه درگیر نفهیدنم. نهفمیدن خودم، ملت، مسئولین. البته بیربط به شرایط انتخابات ریاست جمهوری یازدهم و کاندیداهای درب و داغون و ... نیست اما بحث سیاسی که در میگیره از خودم میپرسم فلانی چطوری میتونه با این هم تناقض توی ذهنش زندگی کنه؟ بعد میگم شاید منم درگیر همین تناقضات و تفاوتها و ندیدنها و وابستگیها و .... هستم.
خدا صاحب فهمه. روزی کنه انشالله.
[۱] میدونم که این رو در مورد خدا و خیلی چیزای دیگه میگن اما این رو هم از عزیزی شنیدم. مهم گوینده نیست مهم درست بودنشه.
+ عنوان از سعدی علیهالرحمه: گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد | به خود گمان نبر هیچکس که نادانم
+ در حال گوش دادن به هوای حوا از مرحوم ناصر عبداللهی
+ از این که نمیتونم حرفای دلم رو بزنم دلگیرم.
+ کلا برنامه این بود که یه چیز دیگه بگم اما یهو رفتم توی فضای حرفای باکلاس زدن و درد دل نکردن و ناله و جیغ و داد نکردن.