حرکت ...

همه چیز از درون آغاز می‌شود.

حرکت ...

همه چیز از درون آغاز می‌شود.

پیوندهای روزانه
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دستگیر‌ ای دست‌گیر» ثبت شده است

گاهی هست که ادمیزاد یه چیزایی رو می‌بره که اصلا براش مهم نیست ولی دیگران کلی کلی آرزوشو دارن، گاهی حتی اون چیزایی که الان می‌بری و اصلا برات کوچکترین اهمیتی هم ندارن همون چیزایی هستن که یه موقعی کل زندگیت رو براشون سرمایه‌گذاری کردی. نمونه‌اش کنکور. من امسال که قبول شدم ارشد حتی برای دیدن نتیجه یا پرس‌ و جو برای ثبت نامش یه ساعت هم وقت نذاشتم. یعنی خیلی ریلکس نتیجه رو دیدم و گرفتم خوابیدم. یه قرون برام مهم نبود. خوشحال شدم اما از جنس خوشحالی‌های یکی دو دقیقه‌ای. اون موقع همش این عبارت انگلیسی توی ذهنم می‌چرخید که

 Conquering the world that is not yours!

خب خدا رو شکر کارم هم اون موقع روی غلطک بود و به قول بروبچ می‌تازوندم. اما نمی‌دونم چرا این چیزا که یه روزی آروزی من بود حتی رسیدن یا نرسیدن بهشون هم حالم رو برای یکی دو روز هم خوب نکرد! درسته که خیلی می‌گذره از اون روزا اما جالب اینه که خیلی الان هم نه ناراحت می‌شم نه خوشحال. البته ناراحت یعنی که از این ناراحت‌تر نمی‌شم.

ایراد کار؟ خب ماهی از آب دور باشه. آدم از هوا. درخت از خاک، زمین از خورشید.

شکر خدا. الحمدلله از این همه نعمتی که می‌بینم و نمی‌بینم. اما بد دلم گرفته. بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد.

به حالت خفگی افتادم. هیچی نه رنگ داره نه بود. دارم از درون می‌پکم. گاهی به دلم میاد که خدا باعث و بانی‌ش رو لعنت کنه اما خب همون ته دلم می‌گه که بی‌خودی مسائلو قاطی نکن، فیلم‌هم نیا. هیچ‌کسی و هیچ اتفاقی که ربطی به دیگری داشته باشه مسئله نیست. همه چیز همین‌جاس بین خودت و خدات. چرا خراب شده؟ یه نگاه به خودت بنداز بالاخره می‌گن «کفاره‌ی شراب‌خوری‌های بی‌حساب | هشیار میانه‌ی مستان نشستن است.»

کمک می‌خوام. نه از اون کمکا که از مشکل در میای و نمی‌دونی چطوری ادمه بدی. کمک اساسی. نمی‌خوام دیگه اینطوری بشم؛ کمکی که دیگه هیچ‌ وقت هرگز غمی به دلم راه ندم. می‌دونم که می‌تونی، پس لطفا.


+ تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

+ خدایا دلم بسان قبله‌نماست، وقتی عقربه‌اش به سمت تو می‌ایستد، آرام می‌شود. / از بلاگای ملت.

+ اِلهى اِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَاْهِل ٍلِرَحْمَتِکَ «خدایا اگر من شایستگى رحمت تو را ندارم» فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجُودَ عَلىَّ بِفَضْلِ سِعَتِکَ ولى «تو شایسته آنى که از زیاده بخششت به من احسان کنى»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۲ ، ۰۰:۳۵

به خدا.

به خدا.

دیشب بود که توی فیسبوق این متن رو از تذکره‌ الاولیا خوندم: «نقل است که یکی پیش امام جعفر صادق (ع) آمد و گفت: خدای را به من بنمای.

امام فرمود: او را ببندید و در دجله اندازید. او را ببستند و در دجله انداختند. آب او را فروبرد. باز برانداخت. 
گفت: یا ابن رسول الله!الغیاث، الغیاث.
امام فرمود: ای آب! فرو برش.
فرو برد، باز آورد. گفت! یابن رسول الله! الغیاث، الغیاث.
فرمود: فرو بر.
همچنین چند کرت آب را می‌گفت که فرو بر، فرو می‌برد. چون برمی آورد می‌گفت: یاابن رسول الله! الغیاث، الغیاث.
چون از همه نومید شد و وجودش همه غرق شد و امید از خلایق منقطع کرد این نوبت که آب او را برآورد گفت: الهی الغیاث، الغیاث.
امام فرمود: او را برآرید.
برآوردند و ساعتی بگذشت تا باز قرار آمد. پس فرمود: حق را بدیدی؟
گفت: تا دست در غیری می‌زدم در حجاب می‌بودم. چون به کلی پناه بدو بردم و مضطر شدم روزنه ای در درون دلم گشاده شد؛ آنجا فرونگریستم. آنچه می‌جستم بدیدم و تا اضطرار نبود آن نبود که امن یجیب المضطر اذا دعاه.
امام صادق فرمود: تا صادق می‌گفتی کاذب بودی. اکنون آن روزنه را نگاه دارد که جهان خدای بدانجا فروست.»

خیلی حالم گرفته شد از این که نمی‌فهمم حرف خدا رو نمی‌دونم الان چی می‌خواد از من و چی دوست داره از من ببینه. چند روزی هست که سر یه مشکلی که پیش اومده این آیه که تصویرش رو هم گذاشتم تو کلم می‌چرخه. خیلی ناراحتم از این که نمی‌فهمم این آیه و اون نقل چی می‌گن و چطوری باید اونطوری بود. همش توی دلم هست که آخه خدا جون، تو که یک گوشه‌ی چشمت غم عالم ببرد؛ ده آخه نوکرتم حرف دلتو رو راست بزن بعدشم خودت وایسا بالاسرمون که درست به حرفت عمل کنیم چرا سختش می‌کنی چرا می‌پیچونیش؟ بابا ما اگه آدم به شو بودیم بعد از این ۲۵-۲۶ قسمت آدم شده بودیم. ما رو با پینوکیو هم مقایسه کنی بد نیستااااا.

خواهش. بلد نیستم. کمک.... I love you my beloved God

و لربک فاصبر


تذکرة الاولیاء - ذکر امام جعفر صادق (ع)

+ مدثر- ۷

پ.ن: پارسال همین موقعا بود که پست ازدواج علوی رو نوشتم، در همین راستا امروز شنیدم یه بنده خدایی جهاز داده، چند تخته فرش چند ده میلیونی و روتختی دومیلیونی و .... بعد یه سری آدم که خودشون این‌کاره‌اند و به این چیزا به عنوان ارزش نگاه می‌کنند داشتند شماتت می‌کردن که واقعا که! این مسلمونی نیست، درست نیست و الخ.... ما هم هنوز اندر خم در یک خانه در یک کوچه‌ایم. خدا خدا خدا به خیر و سلامت بگذارند و تمامش کناد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۲ ، ۰۰:۰۴

آخه آدم چرا باید امیدداشته باشه؟ یعنی اصلا به چی باید امید داشته باشه؟

خیلی بده‌ها. این همه هجمه‌ی ذهنی خوب نیست واسه آدم. همش ذهنم درگیر این دغدغه‌هاست. چیزایی که واقعا از ته دل می‌خوام و چیزایی که حتی فکر کردن بهشون روزم رو خراب می‌کنه. خط قرمز و سنگ‌های محک! یه کار خوب می‌کردم وقتی به هم می‌ریختم قدیم‌ترا؛ این بود که می‌شستم نگرانی‌ها و ناراحتی‌هام رو می‌نوشتم و راه حل‌هاش رو و .... خلاصه یه مدت که نگاشون می‌کردم به ذهنم می‌اومد که فلانی و فلان کار که بیخیال کلا و فقط روی فلان چیز متمرکز می‌شم و ... خلاصه یه طورایی جواب می‌داد، خیلی هم خوب. اما الان اصلا این طوری نیست. حتی گاهی از بی‌دغدغه‌گی یه طوریم می‌شه نه که نگرانی‌ای نداشته باشم نه، اما وقتی نگاه می‌کنم و معرفت‌النفسی بهش نگاه می‌کنم می‌بینم که اینا واقعا منو به بهشت من می‌بره؟ اصلا اینا نیازه منه یا نیاز من نیست و یه نیاز دیگه‌ام اینطوری نمود پیدا کرده خلاصه گیج شدم..

موضوع اینه که پراید شده 13 میلیون و پارس سال شده 30 تا 32 میلیون!!! خونه؟؟؟ من باید 30 سال کار کنم و هیچی ازش برندارم تا بتونم یه خونه کوچول موچول بخرم توی یه جای خیلی معمولی توی تهران تازه نه یه خونه بزرگ، یه خونه 70 متری!!! این واقعا، رسما، اسما، به هیچ طریقی تو کتم نمی‌ره که توی کشور اسلامی اینطوری باشه. همین یه دلیل بس برای این که آدم ایمان بیاره که این مملکت اسلامی نیست. چرا که از هر دری فقر بیاد تو، از در دیگه ایمان می‌ره. حالا حرف سیاسی بسه، اما بالاخره این مزخرفات حال آدم رو می‌گیره و ناراحت می‌کنه. اما خب یه چیزی هست که می‌گه از خدا اینو بخواین "ارزُقنی من حیث لا اَحتَسِبُ" بالاخره آدم باید تکلیفشو مشخص کنه دیگه، اگر به خدا ایمان داره؛ اون بلده چی کار کنه و از خواب هر چیز دیگه‌ای هم منزهه. اما یه کمی این تکلیف مشخص کردنه سخته.

ای خدا.

هَبْ لِی کَمَالَ الاِنْقِطَاعِ إِلَیْکَ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۱ ، ۲۲:۵۹