امروز اشک ریختم. برای از دست رفته، برای گذشته، نه تازه گذشته، کسی که نمیدونم کی اما از بینمون رفت. خودم. برای خودی که رفت و دیگه نیست و دیگه هم بر نمیگرده اشکها ریختم.
× تنهایی!
× ناامیدی!
× درد!
امروز اشک ریختم. برای از دست رفته، برای گذشته، نه تازه گذشته، کسی که نمیدونم کی اما از بینمون رفت. خودم. برای خودی که رفت و دیگه نیست و دیگه هم بر نمیگرده اشکها ریختم.
× تنهایی!
× ناامیدی!
× درد!
گاهی هست که ادمیزاد یه چیزایی رو میبره که اصلا براش مهم نیست ولی دیگران کلی کلی آرزوشو دارن، گاهی حتی اون چیزایی که الان میبری و اصلا برات کوچکترین اهمیتی هم ندارن همون چیزایی هستن که یه موقعی کل زندگیت رو براشون سرمایهگذاری کردی. نمونهاش کنکور. من امسال که قبول شدم ارشد حتی برای دیدن نتیجه یا پرس و جو برای ثبت نامش یه ساعت هم وقت نذاشتم. یعنی خیلی ریلکس نتیجه رو دیدم و گرفتم خوابیدم. یه قرون برام مهم نبود. خوشحال شدم اما از جنس خوشحالیهای یکی دو دقیقهای. اون موقع همش این عبارت انگلیسی توی ذهنم میچرخید که
Conquering the world that is not yours!
خب خدا رو شکر کارم هم اون موقع روی غلطک بود و به قول بروبچ میتازوندم. اما نمیدونم چرا این چیزا که یه روزی آروزی من بود حتی رسیدن یا نرسیدن بهشون هم حالم رو برای یکی دو روز هم خوب نکرد! درسته که خیلی میگذره از اون روزا اما جالب اینه که خیلی الان هم نه ناراحت میشم نه خوشحال. البته ناراحت یعنی که از این ناراحتتر نمیشم.
ایراد کار؟ خب ماهی از آب دور باشه. آدم از هوا. درخت از خاک، زمین از خورشید.
شکر خدا. الحمدلله از این همه نعمتی که میبینم و نمیبینم. اما بد دلم گرفته. بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد.
به حالت خفگی افتادم. هیچی نه رنگ داره نه بود. دارم از درون میپکم. گاهی به دلم میاد که خدا باعث و بانیش رو لعنت کنه اما خب همون ته دلم میگه که بیخودی مسائلو قاطی نکن، فیلمهم نیا. هیچکسی و هیچ اتفاقی که ربطی به دیگری داشته باشه مسئله نیست. همه چیز همینجاس بین خودت و خدات. چرا خراب شده؟ یه نگاه به خودت بنداز بالاخره میگن «کفارهی شرابخوریهای بیحساب | هشیار میانهی مستان نشستن است.»
کمک میخوام. نه از اون کمکا که از مشکل در میای و نمیدونی چطوری ادمه بدی. کمک اساسی. نمیخوام دیگه اینطوری بشم؛ کمکی که دیگه هیچ وقت هرگز غمی به دلم راه ندم. میدونم که میتونی، پس لطفا.
+ تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
+
+ خدایا دلم بسان قبلهنماست، وقتی عقربهاش به سمت تو میایستد، آرام میشود. / از بلاگای ملت.
+ اِلهى اِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَاْهِل ٍلِرَحْمَتِکَ «خدایا اگر من شایستگى رحمت تو را ندارم» فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجُودَ عَلىَّ بِفَضْلِ سِعَتِکَ ولى «تو شایسته آنى که از زیاده بخششت به من احسان کنى»
فرق هست بین کسی که سنگی به چاه میاندازد؛ و کسی که برای بیرون آوردن سنگ از چاه راهکار غلط میدهد.
هر دو اشتباه کردهاند، اما این کجا و آن ...
شب تاسوعاست و من نشستم پشت سیستمم. بیدلیل.
نه مجلسی نه مراسمی. نه که نباشه، هست خوبش هم هست خدا رو شکر، الحمدلله. دلش نیست، توفیقش نیست.
سخته این دوری. دوری از چیزی که با تمام وجود میخوای باشی و نیستی. شاید تلاشی نمیکنم شاید اهل نیستم اما میخوام، میدونم فرق هست بین انتخاب و خواستن و عمل و رسیدن اما نمیدونم من کدوم مرحلهام و اشکال کجاست و چرا نمیتونم و . . .
هعی ...
ای آفتاب خوبان، میجوشد اندورنم.
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند | پنهان خورید باده که تعزیر میکنند | |
ناموس عشق و رونق عشاق میبرند | عیب جوان و سرزنش پیر میکنند | |
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز | باطل در این خیال که اکسیر میکنند | |
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید | مشکل حکایتیست که تقریر میکنند | |
ما از برون در شده مغرور صد فریب | تا خود درون پرده چه تدبیر میکنند | |
تشویش وقت پیر مغان میدهند باز | این سالکان نگر که چه با پیر میکنند | |
صد ملک دل به نیم نظر میتوان خرید | خوبان در این معامله تقصیر میکنند | |
قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست | قومی دگر حواله به تقدیر میکنند | |
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر | کاین کارخانهایست که تغییر میکنند | |
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب | چون نیک بنگری همه تزویر میکنند |
آقا چی میشه که من از مهر و پاییز بدم میآد؟
هوای گرفته، انگار همهی ساعتای روز غروبن انگار که از صب تا شب ناراحتی و ناامیدی از در و دیوار میباره؛ کارای تلمبار شده، نمیدونم خلاصه ماه خوبی نیست. حس منفی ازش میگیرم ناجور! بدتر این که تولدم توی این ماهه! نمیدونم با این که همه مهریها یه طوری خفنن و اینا(!) اما من از ماه تولدم راضی نیستم. یعنی اصلا از تولدم راضی نیستم. کلا بدم میاد از جشن تولد و یا حتی تبریکای پیامکیای که بانکا میفرستن برام.
چقدر حرفای قشنگ توی ذهنم بود اما زبان که چه عرض کنم عقلم قاصر بود از بیانش.
+ ما به مهر مسخره عادت داریم