حرکت ...

همه چیز از درون آغاز می‌شود.

حرکت ...

همه چیز از درون آغاز می‌شود.

پیوندهای روزانه
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

شب تاسوعاست و من نشستم پشت سیستمم. بی‌دلیل.

نه مجلسی نه مراسمی. نه که نباشه، هست خوبش هم هست خدا رو شکر، الحمدلله. دلش نیست، توفیقش نیست.

سخته این دوری. دوری از چیزی که با تمام وجود می‌خوای باشی و نیستی. شاید تلاشی نمی‌کنم شاید اهل نیستم اما می‌خوام، می‌دونم فرق هست بین انتخاب و خواستن و عمل و رسیدن اما نمی‌دونم من کدوم مرحله‌ام و اشکال کجاست و چرا نمی‌تونم و . . .


هعی ...

ای آفتاب خوبان، می‌جوشد اندورنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۲ ، ۲۱:۲۴

الان حس گرفتم این یهو جلوم ظاهر شد ;)


شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد بنده طلعت آن باش که آنی دارد

شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد

چشمه چشم مرا ای گل خندان دریاب          که به امید تو خوش آب روانی دارد

گوی خوبی که برد از تو که خورشید آن جا نی سواریست که در دست عنانی دارد

دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی آری آری سخن عشق نشانی دارد

خم ابروی تو در صنعت تیراندازی         برده از دست هر آن کس که کمانی دارد

در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد

با خرابات نشینان ز کرامات ملاف         هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد

مرغ زیرک نزند در چمنش پرده سرای         هر بهاری که به دنباله خزانی دارد

مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش         کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۲ ، ۲۱:۳۶
خیلی خوشم اومد. نمی‌دونم به خاطر حال و اوضاع الانم بود که ازش خیلی لذت بردم یا هر وقت بخونمش باز هم لذت می‌برم.

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند پنهان خورید باده که تعزیر می‌کنند
ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند عیب جوان و سرزنش پیر می‌کنند
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز باطل در این خیال که اکسیر می‌کنند
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید مشکل حکایتیست که تقریر می‌کنند
ما از برون در شده مغرور صد فریب تا خود درون پرده چه تدبیر می‌کنند
تشویش وقت پیر مغان می‌دهند باز این سالکان نگر که چه با پیر می‌کنند
صد ملک دل به نیم نظر می‌توان خرید خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند
قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر کاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند


× فال حافظ ما بود در این مقال ;)




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۲ ، ۱۰:۵۰

به خدا.

به خدا.

دیشب بود که توی فیسبوق این متن رو از تذکره‌ الاولیا خوندم: «نقل است که یکی پیش امام جعفر صادق (ع) آمد و گفت: خدای را به من بنمای.

امام فرمود: او را ببندید و در دجله اندازید. او را ببستند و در دجله انداختند. آب او را فروبرد. باز برانداخت. 
گفت: یا ابن رسول الله!الغیاث، الغیاث.
امام فرمود: ای آب! فرو برش.
فرو برد، باز آورد. گفت! یابن رسول الله! الغیاث، الغیاث.
فرمود: فرو بر.
همچنین چند کرت آب را می‌گفت که فرو بر، فرو می‌برد. چون برمی آورد می‌گفت: یاابن رسول الله! الغیاث، الغیاث.
چون از همه نومید شد و وجودش همه غرق شد و امید از خلایق منقطع کرد این نوبت که آب او را برآورد گفت: الهی الغیاث، الغیاث.
امام فرمود: او را برآرید.
برآوردند و ساعتی بگذشت تا باز قرار آمد. پس فرمود: حق را بدیدی؟
گفت: تا دست در غیری می‌زدم در حجاب می‌بودم. چون به کلی پناه بدو بردم و مضطر شدم روزنه ای در درون دلم گشاده شد؛ آنجا فرونگریستم. آنچه می‌جستم بدیدم و تا اضطرار نبود آن نبود که امن یجیب المضطر اذا دعاه.
امام صادق فرمود: تا صادق می‌گفتی کاذب بودی. اکنون آن روزنه را نگاه دارد که جهان خدای بدانجا فروست.»

خیلی حالم گرفته شد از این که نمی‌فهمم حرف خدا رو نمی‌دونم الان چی می‌خواد از من و چی دوست داره از من ببینه. چند روزی هست که سر یه مشکلی که پیش اومده این آیه که تصویرش رو هم گذاشتم تو کلم می‌چرخه. خیلی ناراحتم از این که نمی‌فهمم این آیه و اون نقل چی می‌گن و چطوری باید اونطوری بود. همش توی دلم هست که آخه خدا جون، تو که یک گوشه‌ی چشمت غم عالم ببرد؛ ده آخه نوکرتم حرف دلتو رو راست بزن بعدشم خودت وایسا بالاسرمون که درست به حرفت عمل کنیم چرا سختش می‌کنی چرا می‌پیچونیش؟ بابا ما اگه آدم به شو بودیم بعد از این ۲۵-۲۶ قسمت آدم شده بودیم. ما رو با پینوکیو هم مقایسه کنی بد نیستااااا.

خواهش. بلد نیستم. کمک.... I love you my beloved God

و لربک فاصبر


تذکرة الاولیاء - ذکر امام جعفر صادق (ع)

+ مدثر- ۷

پ.ن: پارسال همین موقعا بود که پست ازدواج علوی رو نوشتم، در همین راستا امروز شنیدم یه بنده خدایی جهاز داده، چند تخته فرش چند ده میلیونی و روتختی دومیلیونی و .... بعد یه سری آدم که خودشون این‌کاره‌اند و به این چیزا به عنوان ارزش نگاه می‌کنند داشتند شماتت می‌کردن که واقعا که! این مسلمونی نیست، درست نیست و الخ.... ما هم هنوز اندر خم در یک خانه در یک کوچه‌ایم. خدا خدا خدا به خیر و سلامت بگذارند و تمامش کناد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۲ ، ۰۰:۰۴

آقا چی‌ می‌شه که من از مهر و پاییز بدم می‌آد؟

هوای گرفته، انگار همه‌ی ساعتای روز غروبن انگار که از صب تا شب ناراحتی و ناامیدی از در و دیوار می‌باره؛ کارای تلمبار شده، نمی‌دونم خلاصه ماه خوبی نیست. حس منفی ازش می‌گیرم ناجور! بدتر این که تولدم توی این ماهه! نمی‌دونم با این که همه مهری‌ها یه طوری خفنن و اینا(!) اما من از ماه تولدم راضی نیستم. یعنی اصلا از تولدم راضی نیستم. کلا بدم میاد از جشن تولد و یا حتی تبریکای پیامکی‌ای که بانکا می‌فرستن برام.


چقدر حرفای قشنگ توی ذهنم بود اما زبان که چه عرض کنم عقلم قاصر بود از بیانش.


+  ما به مهر‌ مسخره عادت داریم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۲ ، ۲۳:۴۷

...

یا انیس من لا انیس له

یا رفیق من لا رفیق له

...



+ کجاست هم‌نفسی تا به‌شرح عرضه دهم | که دل چه می‌کشد از روزگار هجرانش / حافظ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۵۵

چند تا نکته‌اس که این چند روزه چندین هزار بار گفتم اینجا هم می‌گم که توی تاریخ بمونه.

۱- بوی بهبود ز اوضای جهان می‌شنوم! نه این توهمه و واقعا نباید از روحانی انتظار معجزه داشته باشیم. حداکثر چیزی بدتر نشه خودش پیشرفته، یه چند صباحی هم ثبات داشته باشیم.

۲- روحانی یه شخصیت فراجناحیه (حداقل از چشم من) نه اصلاح‌طلبه نه اصول‌گرا. اون عزیزانی که الان گندی که اصول‌گراها به کشور زدن جلوی چشمشونه و بولدش می‌کنن بهشون یادآوری می‌کنم که سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات نوین، اوین و بند ۲۰۹اش، تک‌صدایی، حذف و خونه‌نشین کردن و .... رو خود عزیزان اصلاح‌طلب راه انداختن توی این کشور پس بدون دونستن تاریخ سنگ کسی رو به سینه نزنین کشور از چپ و راست به یک اندازه کشیده.

۳- همونایی که الان می‌گن آقای هاشمی اصلاح‌طلبه یه کم یادآوری می‌کنم که اولین گروهی که برای ایشون پرونده ساخت و شایعه پراکنی کرد و تهمت زد عزیزان اصلاح‌طلب بودن، لابد انتخابات مجلس ششم و محاکمه‌های بعد از اون رو هم فراموش کردن دیگه...

۴- خروجی رفتار آقای خاتمی = آقای احمدی‌نژاد. امیدوارم آقای روحانی درایت داشته باشه و به جای کینه‌ورزی و تصفیه حساب به ساختن فکر کنه. طوری که ۴ یا ۸ سال دیگه کسی نیاد با این هدف که نیروهای دولت روحانی رو محو کنه.

۵- اونایی که می‌گن اوه اوه الان اینترنت و سایتای مستهجن از فیلتر در میان یا اوه اوه حجاب توی مملکت از بین رفت و خلاصه وا اسلاما و وا دینا یادآوری می‌کنم که گذشت اون زمونی که رئیس جمهور می‌تونست توی این موارد اثر گذار باشه. البته آقای احمدی‌نژاد هم که قبلا فرموده بودن «مشکل جوونای ما واقعا همین یه تیکه موعه؟» اون موقع فریاد وا اسلامای عزیزان رو نشنیدیم!!! بد نیست یه تصویری از وضعیت فعلی خیابونا داشته باشیم برای ثبت در تاریخ که بعدا ببنیم چی رو به روحانی تحویل می‌دیم و بعدش چی می‌خوایم ازش. اصلا رئیس جمهور چقدر توی این قسمت فرهنگ موثره؟

۶- به نظر من روحانی هیچ بدهی‌ای به میرحسن و کروبی نداره که بخواد الان از خودش خرج کنه و برای آزادی‌شون تلاش کنه. من نمی‌گم خوب نیست که اونا آزاد باشن می‌گن باید دید هر کاری چقدر سود و چقدر ضرر داره، به نفع کیه و چه کسایی ازش چه بهره‌ای می‌برن. به نظرم نباید به روحانی برای آزادی میرحسن و شیخ مهدی فشار آورد باید بذاریم خودش مدبرانه و عاقلانه تصمیم بگیره نباید عجله کرد و یا احساسی شد.


همین دیگه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۴۴

عقل مطاعی است که هر کسی ندارد.

بگذریم که عقل تعریف‌ها دارد و عقل معاش و معاد و ... داریم و کارکرد و کاربرد عقل قبلا توسط عقلا تعریف شده اما به قول بزرگی، خدایا به آن‌که عقل ندادی چه دادی و به آن‌که عقل دادی چه ندادی[۱].

بحث عقل طولانی و سنگین و مهم و البته کاربردیست اما چند روزه درگیر نفهیدنم. نهفمیدن خودم، ملت، مسئولین. البته بی‌ربط به شرایط انتخابات ریاست جمهوری یازدهم و کاندیداهای درب و داغون و ... نیست اما بحث سیاسی که در می‌گیره از خودم می‌پرسم فلانی چطوری می‌تونه با این هم تناقض توی ذهنش زندگی کنه؟ بعد می‌گم شاید منم درگیر همین تناقضات و تفاوت‌ها و ندیدن‌ها و وابستگی‌ها و .... هستم.

خدا صاحب فهمه. روزی‌ کنه ان‌شالله.



[۱] می‌دونم که این رو در مورد خدا و خیلی چیزای دیگه می‌گن اما این رو هم از عزیزی شنیدم. مهم گوینده نیست مهم درست بودنشه.

+ عنوان از سعدی‌ علیه‌الرحمه: گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد | به خود گمان نبر هیچ‌کس که نادانم

+ در حال گوش دادن به هوای حوا از مرحوم ناصر عبداللهی

+ از این که نمی‌تونم حرفای دلم رو بزنم دل‌گیرم.

+ کلا برنامه این بود که یه چیز دیگه‌ بگم اما یهو رفتم توی فضای حرفای باکلاس زدن و درد دل نکردن و ناله و جیغ و داد نکردن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۳۵

خدای بزرگ. این خدایی که ما داریم الحق و النصاف٬ اکبرُ من یوصف بودنش محرزه. یعنی کی رو دیدی که این همه قدرت داشته باشه و با کسی هیچی هیچی هیچی به معنی واقعی توانایی نداشته باشه٬ اینطوری رفتار کنه؟ واقعا؟ اون شعر رو حتما بخونین٬ اگر من جای او بودم٬ این خدای بزرگتر از توان وصف من و شما و باقی٬ خداییه که تو هر کاری بکنی و خوب و بد می‌گرده و می‌گرده (البته نمی‌گرده؛ که برای اون گشتن معنی نداره) یه راهی پیدا می‌کنه که کار خودش رو انجام بده. طرف رو تو اوج وقتی که همه‌ی چیزای ممکنه رو برای خودش جور کرده یه طوری می‌زنه زمین و به هزیز می‌کشه که بیا و ببین. اما وقتی هم که بخواد حال بده و خوشحال کنه٬ آدم ته چاه رو چنان می‌کشه بالا و خوشحال می‌کنه که همین یارو چنان شادی می‌کنه که دیگه خدا رو هم بنده نیست.

خدایا به ما بندگی‌ات رو عطا کن...


+ بوس٬ قلب و چیزای خوب و قشنگ و پر از محبت٬ ببخشید که ناراحت می‌شی از من.

+ ما را به تو فخر است و تو از ما ننگ ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۳۶

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جایِ او بودم؛
همان یک لحظه اول،
که اوّل ظلم را می دیدم از مخلوقِ بی وجدان؛
جهان را با همه زیبایی و زشتی،
به روی یکدِگر، ویرانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
که در همسایه ی صدها گرسنه، 
چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم،
نخستین نعره ی مستانه را خاموش آندم،
بر لبِ پیمانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
که می دیدم یکی عریان و لرزان؛ 
دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین؛
زمین و آسمان را،
واژگون، مستانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
نه طاعت می پذیرفتم،
نه گوش از بهراستغفارِ این بیدادگرها تیز کرده،
پاره پاره در کفِ زاهد نمایان،
تسبیح را صد دانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
برای خاطر تنها یکی مجنونِ صحراگردِ بی سامان،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو،
آواره و دیوانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
به گردِ شمع سوزانِ دلِ عشاقِ سرگردان،
سراپایِ وجودِ بی وفا معشوق را،
پروانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
به عَرشِ کبریایی، با همه صبزِ خدایی،
تا که می دیدم عزیزِ نابجایی،
ناز بر یک ناروا کرده خواری می فروشد،
گردشِ این چرخ را،
وارونه بی صبرانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
که می دیدم مشوّش عارف و عامی، 
زبرقِ فتنه ی این علمِ عالم سوزِ مردم کش،
به جز اندیشه عشق و وفا، معدوم هر فکری،
در این دنیای پُر افسانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!
چرا من جایِ او باشم؛
همین بهتر که او خود جایِ خود بنشسته و تابِ تماشایِ تمامِ زشتکاری هایِ این مخلوق را دارد!
وگرنه من به جایِ او چو بودم،
یک نفس کی عادلانه سازشی،
با جاهل فرزانه می کردم؛
عجب صبری خدا دارد! عجب صبری خدا دارد!


+ معین کرمانشاهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۱:۱۷